جدول جو
جدول جو

معنی گنده دماغ - جستجوی لغت در جدول جو

گنده دماغ
گنده بینی، کسی که بینیش بد بو باشد، کنایه از متکبر، مغرور، کنایه از بدخلق
تصویری از گنده دماغ
تصویر گنده دماغ
فرهنگ فارسی عمید
گنده دماغ
(گَ دَ / دِ دَ)
متکبر و سرکش. (آنندراج). متکبر و باغرور و بددماغ. (ناظم الاطباء) :
مالیخ کاخ پخته بد اندر دماغ خویش
زآن کاخ خویشتن را گنده دماغ کرد.
سوزنی.
، آنکه از هر چیز زود قهر کند. زودرنج، آنکه بینی او بوی بد بدهد:
گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ
گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
گنده دماغ
کسی که بینی اش بوی بد دهد: گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز. (سوزنی)، متکبر مغرور، زود رنج، بد خلق
فرهنگ لغت هوشیار
گنده دماغ
افاده دار، بددماغ، پرافاده، پرفیس وافاده، متکبر، مغرور
متضاد: افتاده، متواضع
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنده دهان
تصویر گنده دهان
کسی که دهانش بوی بد بدهد
فرهنگ فارسی عمید
(گَ دَ / دِ دَ)
صفت و حالت گنده دماغ. رجوع به گنده دماغ شود
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ دِ دِ / دَ)
کام و کاخ دماغ. (آنندراج). حنک و سقف دهان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ دَ)
گنده دهن. آنکه دهان او بدبو بود. ابخر. ردی ءالنکهه:
گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ
گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز.
سوزنی.
از بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ
آن همچو شیر گنده دهان پیس چون پلنگ.
سوزنی.
زنخ چو پشت پلنگ و نغوله چون دم سگ
چو شیر گنده دهان سهمناک چون کفتار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ دَ)
صفت گنده دم. رجوع به گنده دم شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ دَ)
بخر. آنکه دهان او بوی بد دهد
لغت نامه دهخدا
تصویری از گنده دماغی
تصویر گنده دماغی
حالت و کیفیت گنده دماغ
فرهنگ لغت هوشیار
متکبر بد دماغ: گفت: حالا تو هم برای من ناز میکنی ک راستی که تازگیها خیلی گند دماغ شده ای
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که دهانش بوی بد دهد گنده دم: ز نخ چو پشت پلنگ و نغوله چون دم سگ چو شیر گنده دهان سهمناک چون کفتار. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده دمی
تصویر گنده دمی
بدبویی دهان گنده دمی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که دهانش بوی بد دهد گنده دم: ز نخ چو پشت پلنگ و نغوله چون دم سگ چو شیر گنده دهان سهمناک چون کفتار. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار